بزرگنمایی:
ربابه شیخ الاسلام،
عضو هیات علمی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی
هر سال به تعداد قاب های نفیس و جملات راضی کننده و گاهی غرورآفرین اضافه می شد لوح سپاس، تقدیرنامه، لوح یادبود، تندیس جشنواره و غیره، آنها را از اداره بیرون نمی آوردم ولی اطاقم که جابجا می شد، با آنها مشکل داشتم. مجبور می شدم دیوار جدید را سوراخ سوراخ کنم ولی خوشم می آمد که دیوار پر باشد بالاخره تزیینی برای دیوارهای سرد و بی روح اداره بودند ولی تعدادش که زیاد شد کم کم آنها را به خانه آوردم کمد دم در جای خوبی بود.
یک روز پنجشنبه گلی خانم (کسی که در نظافت خانه به من کمک می کند) که برای کفش هایم دنبال جا می گشت چشمش به آنها افتاد و گفت اگر این قاب ها را نمی خواهید این کاغذهایش را که به درد نمی خورد، بیرون بیاورید تا قاب ها را به یک کاری بزنیم یا بفروشیم که البته پولی بابتش نمی دهند. من که از حرفش کمی جا خورده و کمی هم دلخور شده بودم، همه قاب ها و لوح ها را توی یک کارتن چیدم و به او گفتم آنها را توی انبار زیرزمین ببرد چون به نحوی آنها بخشی از خاطرات دوران پرمشقت کارهایم بودند و دلم نمی خواست آنها را بی مقدار کنند و ارزش آنها را که به کارهای سال های عمر من برمی گشت، ناچیز جلوه دهند.
مدتی بعد وقتی رختخواب های اضافی را در انبار جا می دادیم، باز جا کم آمد این کارتن را بیرون آوردند و سرایدار ساختمان گفت خانم دکتر این آشغال ها را دور بریزم؟ و من که خیلی ناراحت شده بودم، به سرایدار گفتم اینها آشغال نیستند و در کارتن را باز کردم و یکی از آن مهم ها را نشانش دادم که رییس جمهوری که دوست داشتم آن را امضا کرده بود. سرایدار کمی ناباورانه به آن نگاه کرد و گفت خیلی جالب است آیا به همه افراد از این قاب ها می دهند، من فکر کردم و گفتم به آنها که کارهای مهمی انجام می دهند. سرایدار فینش را بالا کشید و گفت اگر شما به اندازه این همه قابی که در این کارتن گذاشته ای کار انجام داده باشی که وضع ما باید بهتر از این می شد. تازه مهندس مددی را که می شناسی همان که سال پیش مرد او دو کارتن قاب داشت. بعد از مرگش بچه هایش آنها را گذاشته بودند دور تابوتش و می گفتند پدرمان چقدر برای این کشور زحمت کشید و شیون می کردند.
آنقدر عصبانی شدم که می خواستم کله اش را بکنم توی دلم گفتم باید قبل از مرگم آنها را نابود کنم کارتن را به محل کارم بردم چون باز دلم نمی آمد آنها را دور بریزم. اصلا موضوع این است که من هیچ چیز را نمی توانم دور بریزم شاید برای این است که فکر می کنم هر چیزی یک روزی به درد می خورد تازه کاغذ باطله ها را هم دور نمی ریزم چه برسد به تابلویی که قابی هم دارد و اصلا دور انداختنش خیلی مهارت می خواهد.
البته از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد شاید هم می خواهم به کسانی که مرا نمی شناسند و با گرفتن یک لوح تقدیر از رئیس آبدارخانه اداره شان برای آنکه استکان های خالی چای را مرتبا به آبدارخانه برده اند و تحویل آبدارچی داده اند، پز می دهند و می آیند و پشت چشم نازک می کنند و افاده می فروشند بگویم بابا حنایتان پیش من که دیوار اطاقم از این الواح رنگارنگ پر است، رنگی ندارد. به هر حال ما همه در بازار پررنگ چشم و هم چشمی می خواهیم چشم همدیگر را دربیاوریم و بگوییم من منم و این منمان آنقدر بزرگ است که اگر دستمان برسد، کارهای دیگری که گفتنی نیست هم می کنیم.
ولی به هر حال من هر وقت به اطاقم می روم، از این لوح ها لجم می گیرد چون فکر می کنم کاش آنها که به من این همه لوح دادند، از فکرم و از کارم کمی حمایت می کردند آنها مرا گول زده اند چون لوح داده اند که بگویند ما قدر تو را می دانیم ولی در واقع شاید پشت سرم گفته اند بگذار دلش به لوح ها خوش باشد و هر وقت جلوی کار مرا گرفتند، بگویند ما نبودیم به خدا ما که به تو لوح تقدیر دادیم تازه با قاب مینیاتور هم دادیم نه قاب چوبی ساده.
من هر وقت این قاب ها را می بینم یاد این می افتم که مثلا فلان آقا که بدون هیچ تجربه ای آمد و معاون یا وزیر شد، اصلا کی بود که من به لوحش دل خوش باشم اگر نلسون ماندلا به آدم لوح بدهد یه چیزی. ولی در مجموع روزی که تابلوهای خوبی خریدم باید یکی یکی این لوح ها را سر به نیست کنم انشاالله قبل از مرگم. تا خدای نکرده دخترم توی دلش نگوید این مامان ما هم چقدر این قاب های بیچاره را اینور و آنور برد تازه خودش هم مرد.
بنابراین برای راحت شدن از دست این قاب ها که همه آدم های مثل من از وجود آنها زجر می کشند و آنها را به دیوار محل کارشان یا خدای نکرده خانه شان آویخته اند، باید راه حلی ارایه داد.
شاید بد نباشد برای صرفه جویی ملی یک سازمان تجمیع قاب ها و لوح های تقدیر ایجاد شود تا تمامی این الواح را قبل یا بعد از فوت جمع آوری کند و وزارتخانه ها و ادارات دولتی که می خواهند به کارکنانشان لوح تقدیر بدهند، تنها کاغذ توی قاب ها را عوض کنند و به هر که لازم است، لوح بدهند از این قاب ها استفاده کنند.
این سازمان می تواند یک اداره خاص برای به نام "اداره استفاده بهینه از کاغذ لوح های تقدیر درگذشتگان" ایجاد کند و این اداره کاغذهای اضافی را برای بازسازی و ایجاد مقوا و انواع قوطی برای زولبیا، بامیه، خرما و غیره بفروشد البته ...
- نمایشگاه , همایش و سمینار , کنفرانس و کنگره و سمپوزیوم , وبینار و رویدادهای آنلاین , رویدادهای استارتاپی و تجاری , جشنواره و مسابقات , کارگاه آموزشی , مجامع , گردهمایی و بزرگداشت , رویدادهای جهان , رویدادهای استان ها , سازمان توسعه تجارت ایران , شرکت نمایشگاههای بین المللی , ایران مراسم نیوز؛ رسانه مرجع صنعت همایش و نمایشگاهی , یسنا همایش؛ طراح و برگزارکننده همایش و نمایشگاه , کلینیک کاربرند؛کارآفرینی , خلاقیت , آموزش و برندینگ