کیفی که الهام بخش شد
يکشنبه 2 تير 1398 - 16:16:33
ایران مراسم نیوز: حامد امینی زاده جوان کارافرینی که با تمام کمبودهایش جنگید و حالا صاحب استارتاپی منحصر بفرد و کاربردیست.
محمدحسین الوند؛ در دفتر خبرگزاری ایران مراسم نیوز در میان هیاهوی همیشگی و معمول حوزه ی خبر ناگهان زنگ در به صدا در می آید همه با تعجب به یکدیگر نگاه می‌کنند و یادمان می افتد که قرار بود مردی جوان که اتفاقا  به تازگی به جرگه ی کارآفرینی پیوسته راس ساعت سه برای گپ و گفت و مصاحبه به دفترمان بیاید. در باز می‌شود و با چهره ای خندان و بشاش روبرو می‌شویم از همان ابتدای امر می‌شود شور و جاه طلبی جوانی را در چشمانش خواند و لبخند و تمانینه اش نشان دهنده ی آن است که با فردی موفق و با تجربه روبروییم. سعی می‌کند هرچه تمام و کمال به مخاطبی که روبرویش قرار می‌گیرد از خودش احترام نشان دهد و این نشانه ای از وجود استعداد ارتباط گیری و قدرت متقاعد کردن مخاطب است که در نمونه ی موثرش ذاتی و در نمونه ی تصنعی اش اکتسابیست.
بعد از چند کلمه حال و احوال پرسی کوتاه به منوال عادت همیشگی ام سراغ اصل مطلب میروم و سوالاتم را یکی پس از دیگری مطرح میکنم و به جواب های جالب توجهی میرسم.
حامد امینی زاده متولدسال 1373در تهران است او سال 92 در رشته ی مهندسی شیمی در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران شروع به تحصیل می‌کند و از همان ابتدا دغدغه ای ذهنش را مشغول می‌کند و آن چیزی نیست جز داستان عرق جبین و نان بازو و همین دغدغه باعث می‌شود که حامد در طی آشنایی خود با یکی از هم دانشگاهیان خود که مشغول به بازاریابی در یک شرکت آرایشی بهداشتی ست برای اولین بار قدم در راه استقلال مالی و اشتغال فردی بگذارد او در این باره می‌گوید :((در آن سال‌ها با وجود سن کمی که داشتم اشتیاقم برای مستقل شدن و به قولی نان درآوردن سیری ناپذیر بود و شاید مهم ترین نگرانی ام در آن سال‌ها آن بود که نکند مجبور شوم مثل خیلی از دوستان و هم سن و سالانم تا سالهای سال به پدر و مادر وابستگی مالی داشته باشم و آشنایی ام با هادی که از هم دانشگاهیانم بود  برایم همچون دریچه ای بسوی امید و موفقیت بود.من به شرکتی که هادی برایشان کار می‌کرد رفتم و انها هم با روی گشاده پذیرای حضورم به عنوان بازاریاب تازه شان شدند.
حامد در حال صحبت کردن است که ناگهان چیزی توجهم را به خود جلب می‌کند. چیزی که به نظرم تا حدودی عجیب است. نگاهم روی کیفی که کنار پای حامد جاخوش کرده می‌چرخد و با خودم فکر میکنم که چرا فردی به این خوش پوشی باید چنین کیف مندرسی را با خود جابجا کند. طاقتم طاق می‌شود و از حامد میپرسم داستان کیفت را برایم بگو مطمنم که این کیف داستانی دارد که حتما شنیدنی است.
او ادامه می‌دهد :((داستان این کیف داستان بزرگ شدن حامد امینی زاده است. زمانی که بازاریاب آن شرکت شدم این کیف را خریدم. یادم می آید که عرق ریزان مسافت ها چند ده کیلومتری را در شهر زیر و رو میکردم و آن موقع این کیف با وزن بالای آلبوم های داخلش تنها یار و یاور شانه های بی رمقم بود و و همیشه مثل چمدان های مادربزرگ ها پف کرده و سنگین بود جوری که انگار تمام کوله بار یک زندگی را در خود جای داده بود.یه یاد دارم که چگونه پای پیاده این سر شهر را به آن سر شهر میدوختم و واقعا فشار کاری زیادی را تحمل میکردم البته همیشه علی رغم این سختی ها در کارم موفق بودم بطوریکه کمتر کسی در آن شرکت بود که به اندازه ی من در بازاریابی موفق ظاهر شده باشد و به نوعی من این کیف را نماد تمام رنج ها و دغدغه هایم میدانم و حالا که چند سالی می‌شود کسب و کار خودم را راه انداخته ام و برای چندین نفر هم کار ایجاد کرده ام و به قولی آقای خودم شده ام هنوز هم برای آنکه یادم نرود از کجا و با چه مشقت هایی شروع کرده ام همین کیف را همه جا با خودم حمل میکنم و اتفاقا شما چندمین نفری هستید که این را از من می‌پرسد.))
با حسی توامان از تحسین و احترام از او درباره ی ایده ی شکل گیری استارتاپش میپرسم چرا که حامد امینی زاده صاحب ایده ی جدیدی به نام تشریف یار است و تشریف یار ایده ایست جذاب و کاملا کاربردی در صنعت همایش و نمایشگاهی کشور که وظیفه ی پذیرایی از مخاطبان این صنعت را به شکلی نوآورانه و محیط زیستی و به نحوی سیستماتیک و اصطلاحا صادراتی شده انجام می‌دهد چرا که یکی از مسائلی که در تشریف یار مورد توجه قرار گرفته مسئله ی بسته بندی است که در کشورما کاملا مهجور واقع شده و از طرفی سالیان سال بود که احساس نیازی برای تحول در این زمینه احساس می‌شد. او در رابطه با ایده ی شکل گیری تشریف یار توضیح می‌دهد :((این ایده را از یک برند خارجی الهام گرفتم و آنرا ایرانیزه کردم بطوریکه مدتها برای طراحی بسته بندی آن وقت و هزینه صرف شد و نهایتا با منطق دوستدار محیط زیست بودن به بلوغ رسید و ما توانستیم حجم زیادی از نیازهای موجود در امر پذیرایی های همایش ها و نمایشگاه هارا پوشش بدهیم و ایده ی ما برای دستیابی به بازار چیزی نبود جز صداقت و اصل منفعت متقابل که برای هر استارتاپی ضروریست.))
او در ادامه می‌گوید:(( امروز از اینکه توانسته ام به دغدغه های ذهنی ام پاسخگو باشم و برای کشورم کارآفرینی کنم بسیار خوشحالم و امیدوارم تمام جوانان ایرانی این را بپذیرند که هرچقدر هم که شرایط سخت باشد ما سخت تر از آنیم که بخواهیم کنار بکشیم و همیشه صبر و حوصله و تحمل کردن بار مشکلات نتیجه خواهد داد.)) 
در انتها باید بگویم که مسلما منظور حامد امینی زاده از موفقیت و نتیجه گرفتن تنها موفقیت مالی نیست بلکه بزرگترین نتیجه و محصول زندگی همان دارا بودن توان صبر و تحمل است که داستان حامد مثال خوبی برای ان است. داستان حامد امینی زاده و کیفی که زنده ماند و الهام بخش شد.






http://iranmarasemnews.ir/fa/News/8684/کیفی-که-الهام-بخش-شد
بستن   چاپ